از سفر برگشتی قربونت برم چرا تو تشت زر برگشتی (شور روضه) - عطایی

از سفر برگشتی
قربونت برم چرا تو تشت زر بــرگشتی
نامرتبم ببخش چه بی خبر بــــــرگشتی
بدنت رو جا گذاشتی با یه سر برگشتی
اگه دستامو گـرفتم رو لب
آخه دندونی نمونده واسم
ندیده حتی عمو عباسم
بین ما دوتا بمونه لطفا
یه دفعه اومدی و از ذوقت
کاشکی گوشواره ای بود مینداختم
راستش اولش تورو نشناختم
بیــن مــا دوتـا بـمــونه لطـفا

لباســـت پاره لبـــاسـم پاره
الان گوشوارم کدوم بازاره
لبــات پرخونه لبــــام پرخونه
روی مشت زجر جای دندونه

بغل باباش بود
من خودم دیدم عروسکم توی دستـــاش بود
هی نگاه میکرد منو آخه باباش همراش بود
گــــل مــوی ســرمـــو دیدم رو موهاش بود
پیش من دخترشـو میبوسه
منو یاد بوسه هات میندازه
آخـه نــامردی داره اندازه
نمیـگـه دل منـــم میسوزه
موهای دخـــترشـــو میبافه
موی سوخته ی منو میبینه
از خجـــالت سرم هی پایینه
نمیـگـه دل منـــم میسوزه

یتیمی سخته
یتیمــی درده
همش میگم کاش قدیم برگرده
چقدر حرفای نگفته دارم
نذاریم تنها دیگه یکبارم
بـــــــابـــــــا
آی زدنم بابا آی زدنم بابا


منو بیشتر میزد
زجر بی حیا منو با پشت خنجر میزد
تا میگفم که یواش تر منو بدتر میزد
بـا سـر بـریـده تـو بـه ماها سر میزد

حالو روزم دیــگه تـعـریـفـی نیـست
کار من چیزی به جز هق هق نیست
دخترت رقیه ســـابق نیست
حق داری اگه منو نشناسی
بگو دستات چرا پس همرات نیست
بعد چند روزی منو ناز کنی
موهــــای سوختمو باز کنی
حق داری اگه منو نشناسی

تا که میگـــفتم بابامو میخوام
با پشت دستش میزد رو لبهام