مالک دلم همونه که آینه در آینه زهراست (شور) - عطایی

مالک دلم همونه که آینه در آینه زهراست
زندگیم رُقیه ساداته برا اینه زندگیم زیباست

جون من چه قابلی داره
به فداش ایل و تبار من
ایـن کـه من بنـده تو هستم
گفتم حک شه رو مزار من

اسمشو که میشنوم پرواز میکنم
زندگی تازه ای آغاز میکنم
پـــــــــــــــرواز مـیـکـــنـم

دلـیل چشـم تــَرَمه رُقـیــه
سایه ی روی سرمه رُقیه
از همین هیئت چشامو می‌بندم
پــــــــــــــر میزنم تا حرم رُقیه

نذری میده مادرم هرسال
قاتـلم هق هق و اشکاشه
تو حسینیه میگه بچه ام
تـا ابـد رُقـیـه ای بـــاشه

شنیــدم یه مادری میگفت
چند ساله یه حاجـتی دارم
خدا دختر بده به بچه ام
اسمـش و رُقیــه میذارم

اسمش و که میشنوم
پـــــرواز میکنم
زنـدگیه تازه ای
آغــــــاز میکنم
پــــرواز میکنم

باب الحوائج ای قبله حاجات
عشق ابوالفضل ای عمه سـادات
کار من گیره چی میشه یه امشب
سفارشم رو کنی تو به بابات

دختر سه ساله میبینم
چکنم اینا همش درده
جون میدم زنده میشم وقتی
میبینـم چــادر سـرش کـرده

جــلو چشـم بابا بـا چــــــــادر
راه میرفتی و میگفت زیباست
نیگـا کـن رُقیه ام و زینب
شـبیه مادرمون زهراست

اسمش و که میشنوم
پـــــرواز میکنم
زنـدگیه تازه ای
آغــــــاز میکنم
پــــرواز میکنم

میـبری دل تـا پـوشـیـه میـبندی
میمیره عباس وقتی که میخندی
روی دوش سـاقی حرم عباس
به هستی فرمانروایی میکردی