به جرم آنکه ندارم پدر زدند مرا (روضه) - بنی فاطمه
به جرم انکه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردن
خبر نداشتمو بی خبر زدند مرا
خدا کند که عمویم ندیده باشد
چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا
درست وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت ازین کوچه ها عبور نکرد
چقدر مثل تو ای هم سفر زدند مرا
چه بین طشت چه بر نیزه ها زدند تورا
چه در خرابه چه در رهگذر زدن مرا
فقط نه کعب نیو تازیانه و سیلی
سپر نداشتمو با سپر زدن مرا
مگر به یاد که افتادند دشمن ها
که بین این همه زن بیشتر زدن مرا
زدند مادرتان را چهل نفر یکبار
ولی چهل منزل صدنفر زدند مرا