نگو رقیه بگو کمال روضه رقیه (واحد) - بنی فاطمه
نگو رقیه بگو کمال روضه رقیه
نگو رقیه به سمت ارباب نماز عمه زینب و وضو رقیه
شبیه اصغر نداشت جز شهادت آرزو رقیه
میان طفلان دفاع کرده ظهر از عمو رقیه
زگوش گفته نگفته از فشردن گلو رقیه
زگوش گفته نگفته از کشیدگی مو رقیه
شبیه زهرا دوباره خورده سیلی از عدو رقیه
رسیده وقتی که دم زند ز روضه مو به مو رقیه
زبان گشودم منم که شاهد غمی نگفته بودم
شب عزا شد دلم مقیم سرزمین کربلا شد
به دست عباس یکی یکی تمام خیمه ها بنا شد
سه سال زندگی گذشت نه روز
سه سال زندگی شاد من عزا شد
برادرم هم تن علی اکبرم جدا جدا شد
و جسم قاسم پر از رد عمیق نعل اسبها شد
چه قیمتی داشت دو قطره آب خواستم عمو فدا شد
سه شعبه آمد سر علی اصغر از تنش جدا شد
به صدر سینه نفس نفس والشمر جالس علی شد
نشستم و بعد نشست روی سینه و دوباره پا شد
دوازده بار دم زمین و آسمان من القفا شد