غم گرفته سر تا پامو ببین بابا (واحد) - کریمی
غم گرفته سر تا پامو ببین بابا
امشبو تا صبح رو پاهام بشین بابا
تا بگن پیش دشمن کم نیاوردن
تو بگی آفرین بابا
شام خیبر بود و عمه فاتح خیبر
عمه حیدر بود و من هم مالک اشتر
عمه رهبر بود عمه حیدر بود
عمه مادر بود ای جانم عمه
عمه مولا بود ای جانم عمه
عمه زهرا بود ای جانم عمه
عمه دریا بود ای جانم عمه
عمه تنها بود ای جانم عمه
نمیدونی کی دلتنگت شدم بابا
با چه حالی از بازار اومدم بابا
از همون بازار اومدیم به ویرونه
من صدا میزدم بابا
بین بازار شام و اونهمه فریاد
عمه کاری کرد که همه شدیم آزاد
هر کجا رفتیم جلو دشمن عمه ایستاد
عمه غوغا کرد ای جانم عمه
شام و سوا کرد ای جانم عمه
گم شدم اما ای جانم عمه
منو پیدا کرد ای جانم عمه
عمه مولا بود ای جانم عمه
عمه زهرا بود ای جانم عمه
عمه دریا بود ای جانم عمه
عمه تنها بود ای جانم عمه
وقتی از غصه قلبم شعله ور میشد
اول از حالم عمه با خبر میشد
هر دفعه دشمن میومد سراغ من
جلو سیلی سپر میشد
من هم مثل خودت به عمه مدیونم
بس که پاک کرد اشک از این چشم های گریونم
سنگر من بود بین آغوش عمه جونم
عمه محکم بود ای جانم عمه
قامتش خم بود ای جانم عمه
مرحم درد ای جانم عمه
سیل اشکم بود ای وای عمه
عمه محکم بود ای وای عمه
قامتش خم بود ای وای عمه
مرحم درد ای وای عمه
سیل اشکم بود ای وای عمه
عمه مولا بود ای جانم عمه
عمه زهرا بود ای جانم عمه
عمه دریا بود ای جانم عمه
عمه تنها بود ای جانم عمه