کانون فرهنگی مذهبی بغض

منو میزدتو رومیزد منوبا مشت تو رو ازپشت

مهدی رعنایی
1
منو میزدتو رومیزد منوبا مشت تو رو ازپشت منو میزدتو رومیزد منوبا مشت تو رو ازپشت
0
منو میزدتو رومیزد منوبا مشت تو رو ازپشت منو میزدتو رومیزد منوبا مشت تو رو ازپشت
1
دانلود
متن اشعار
منو میزد
تورو میزد
منو با مشت
تو رو از پشت با یک خنجر
منو میزد
تورو میزد
منو تنها
تو رو اما با یک لشگر
ریختن به روی سرت بابا
جلو چش خواهرت بابا
آخ چی کشید مادرت بابا
نیزه کجا حنجرت بابا
نعلا کجا پیکرت بابا
آخ بمیره دخترت بابا
بابایی چرا ازم جدایی
من روی ریگ صحرام
تو روی نیزه هایی
امون از این جدایی
امون از این جدایی
امون از این جدایی
نمیدونم
عمو جونم
منو دیده
یا فهمیده
کتک خوردم
نمیدونم
عمو جونم
خبر داره
که گشواره
درآوردم
در نیاوردم
در آوردن
هدیه برا بچشون بردن
دو سه تا از دخترا مردن
دیشبو از بس کتک خوردن
زیر لگد تاب نیاوردن
نگاهی چشام میره سیاهی
همینطوری بگردم
دور سرت الهی
بابایی
چرا ازم جدایی
من روی ریگ صحرا
تو روی نیزه هایی
امون از این جدایی
امون از این جدایی
امون از این جدایی
به من خندید
به تو خندید
به اشک من
به اشک تو دم خیمه
به من خندید
به تو خندید
جسارت شد
که غارت شد همه خیمه
کی این زنجیرو به پام انداخت
پرستو هارو به دام انداخت
مسیر ما رو به شام انداخت
کی سنگ از بالای بام انداخت
یکی دو تا نه مدام انداخت
سرت رو پیش چشام انداخت
سرت رو میبوسم حنجرت رو
میخوام تو هم باباجون
ببوسی دخترت رو
امون از این جدایی
امون از این جدایی
امون از این جدایی
میرم بخوابم بابایی
حالم خرابه بابایی
عمه دلش خوش باشه که
رقیه خوابه بابایی
اما نمیشه آخه من
لالایی میخوام بابایی
اینم بهونس که بگم
بابایی میخوام بابایی
همه میگن دخترت بابانداره
مگه بابا نداره خدا نداره
دخترت از بس کتک خورد
دگه طفلی نا نداره
بابا اسم زجر رو تا میارن
پس میفتم
اونقده میترسم از نفس میفتم
مث مرگ یک قناری
گوشه قفس میفتم
آتیش به شه پرم زد
با نیزه تو سرم زد
بال و پرم رو کندن
وای بابا
موی سرم رو کندن
تو بغل تو برو بیایی داشتم یادته
منم مث هر دختری بابایی داشتم یادته
یه آسمون رو دامنم ستاره داشتم یادته
چادر گل دار ،گل سر ،گوشواره داشتم یادته
وقتی که غروب عاشورا حرم سوخت
تو حرم هر چی که بود دور و برم سوخت
به خدا آتیش گرفتم
پیکرم بال و پرم سوخت
دامنم پیراهنم تا معجرم سوخت
خیمه رو سرم خراب شد و سرم سوخت
تازه شد داغ مدینه
عمه میگفت مادرم سوخت
گلخونه که درش سوخت
بچه با مادرش سوخت
بال و پرم رو کندن
وای بابا
موی سرم رو کندن
از آسمون ابریه
پاییز چشمام که بگم
از کربلا هم بگذرم
تو بگو از شام چی بگم
از ماجرای مجلس
رقص و می ساز چی بگم؟
همه نامحرم همه مست
بسه همین بابا
وقتی عمم وارد بزم یزید شد
روی نی محاسن سقا سفید شد
رنگ صورتم پرید و تپش قلبم شدید
یکیشون اصلا به دنبال شر اومد
عمه گفت جلو نیا جلوتر اومد
من نمیدونم چی کار کرد داد خواهرم درومد
بعد یه عمر عزیزی ما کجا و کنیزی
آتیش به شه پرم زد
با نیزه تو سرم زد
امون از این جدایی
امون از این جدایی
امون از این جدایی
  حجم فایل : 9.6 مگابایت
 
 
دانلود