بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت  بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت

بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت

حاج سعید حدادیان
بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت  بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت
0
بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت  بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت
دانلود
بابا نیمی از گیسویم در آتش سوخت
چند تاری هنوز دست عدوست از ناقه افتادم دست و پام درد میکرد ، نمیتونستم راه برم ، خار بیابون آزارم میداد ،تشنم بود ، تشنه تر شدم ، لبام از ترس دوری از قافله خشک شد ، گلوم خشک شد ، راه میرفتم زمین میخوردم ، شب تاریک چه جوری من این قافله ای که به سرعت میره بهش برسم ، یه دفعه دیدم یکی داره میاد ، گفتم ایشالا آبم داره ، مردم دهه فجر نزدیکه اینجا خیابون آزادی روز راهپیمایی تو همین خیابون همتون میدونید ستاد گمشده ها میزنن بچه های گمشده رو میبرن برای دختر بچه ها خانمای مهربون میشینن تا بچه میاد گریه میکنه میگه بابام ، مادرم میگن صبر کن اول یه ذره آب بخور یه ذره شیرینی بخور تو بشین ما پیداش میکنیم برات نانجیب رسید به این بچه تا رسید به این بچه ، چرا تو صورتتون میزنید من که هنوز حرف نزدم ، تو داری به صورت خودت میزنی چون حواست هست هورمون های بدن ترشح میشه برای دفاع صورت حالت دفاع میگیره اما این بچه توقع نداشت اصلا تو تاریکی نمیشناسه کی اومده اونوقت این نامرد چون قافله از حرکت ایستاده ، چون میخان زودتر به جایزه برسن ، چون این بچه مانع راه شده ، آخ دستو بالا برد به کی بگم یه مرد جنگی ، سرباز نبوده زجر از افسرای لشگر عمر سعد چنان سیلی زد
ما روضه خونا به هوا مستمع از اینجا دیگه روضه رو نمیخونیم چون چیزی ام ننوشتند اما تو بگو من مقتل نمیگم سوال میکنم آیا کسی که دیرش شده آیا کسی که از کشتن حسین پرهیز نداره آیا کسی که از غارت خیمه ها پرهیز نداره آیا کسی که جزو غارت کننده های گوشواره هاست به یه سیلی قانع میشه ؟ نمیدونم چه جوری بچه رو آورد ، تو فکر کردی یه آدم مهربون دست بچه رو بگیره آروم آروم ببره ؟ نه والا تو فکر کردی بغلش کرده ؟ حدس بزن چه جوری گرفته چه جوری برده
همین قدر بگم اسرا نشستن آخه سکینه میگفت ایشالا شمر پیداش نکنه رباب میگفت ایشالا خودش از یه راه دیگه برسه
یه وقت دیدن بچه رو آوردن پرت کردن تو دامن زینب ، آخ گمون من اینه زینب دستش بسته بوده ، آخه اگر دستش باز بود بچه رو بغل میکرد بچه همینجور از عمه فاصله گرفت کشون کشون اومد لابه لای نیزه ها
این سر بابامه این که فرقش شکسته بابا اوست
این که عمامه بسته راس عموست آخه عمو آهن با سر عباس کاری کرده میخان به نیزه بزنن میبندن سرو چون اختران عشق ز هر سو به نیزه شد
دانی چگونه آن سر مه رو به نیزه شد
از بس شکاف زخم عمودش عمیق بود
تنها سری بود که ز پهلو به نیزه شد دختر اومد مقابل نیزه ، مقابل سر عمو ، عمو جونم چشمت روشن ، چشمتو دور دیدن ببین چه به روزم آوردن
عمو چشمام درد میکنه ، عمو چشمام وا نمیشه ، عمو صورتم میسوزه